اسكندر مقدوني: وقتي اسكندر و سپاهيانش به ايران حمله كردند و رسيدند لب مرز، متوجه ميشوند براي ورود به كشور بايد كنكور بدهند و طبق قوانين موجود، كسي نميتواند همينطوري الكي سرش را بيندازد پايين و بيايد كشور ما را اشغال كند. اسكندر همانجا لب مرز مرتب كنكور ميداد و هي رتبه لازم را به دست نميآورد و به اين ترتيب نه تنها عمر خودش، بلكه عمر نوح و نتيجههايش هم به اشغال كشورمان قد نميداد!
فردوسي: چون پادشاهان و بزرگان هم عصر اين شاعر بزرگ از درك هنر او عاجز بودند و از طرفي سرودن شاهنامه درآمد چنداني براي او نداشت و دخل و خرجش با هم جور نميشد و مرتب به كاسب و بقال و قصاب و سوپرماركت سر كوچه و شركت فروشنده خودروي ليزينگياش بدهكار بود، ميرفت در موسسه كنكور انيشتين كتابهاي كنكور به شعر مينوشت و آخر سر هم ميگفت:
بسي رنج بردم در اين سال سي / عجم زنده كردم بدين كتاب كنكوري!
سعدي: خوشبختانه سعدي آنقدر زرنگ بود كه بتواند گليم خودش را از آب بيرون بكشد و اجازه ندهد كنكور و قبول شدن يا نشدن در آن مسير زندگياش را عوض كند، ولي به هر حال قطعاً يك باب جديد به گلستانش اضافه ميكرد و احتمالاً اسمش را هم ميگذاشت؛ آداب كنكور در سيرت پشت كنكوريها!
باباطاهر عريان: اين شاعر بزرگ چون در كلاسهاي كنكور شركت ميكرد متوجه ميشد نام فاميلش باعث ميشود بچههاي كلاس هر روز مضامين جديدي برايش كوك كنند و در گام اول ميرفت فاميلياش را عوض ميكرد و مثلاً ميشد باباطاهر پوشيده! در ادامه هم در رشته ادبيات قبول ميشد و شعر ميسرود ولي اشعارش به شدت تحت تاثير كنكور قرار ميگرفت، مثلاً ميسرود:
بده خنجر كه تا سينه كنم چاك / ببينم تست بر جونم چه كرده؟
مسابقه وبلاگ برتر ماه
نظرات شما عزیزان:
pourya
ساعت9:13---23 مرداد 1391
سلام واقعا وبلاگ عالی داری امیدوارم موفق بشی مطالبت هم اپدیت شده است خیلی هم قشنگه و مخصوصا اهنگی که گذاشتی تو وبلاگت خوب اگر هم وقت کردی به وبلاگ من هم سری بزنید نظر هم یادتون نرود ممنونhttp://eshghedorooghi.loxblog.com
|