Ø وقتی بچه بودیم آرزومون این بودکه بزرگ بشیم بشیم قد حالامون بشیم سن بزرگترهامون اماتنهاآرزوی همه نه امابیشترما جوووونااااا اینه که برگردیم به همون دوران سرخوش کودکیمون همون دورانی که نه ازتنفرخبری بود نه ازحسادت نه ازکینه ودشمنی نه ازحرص وطمع ونه از هیچ مشغولی ذهنی دیگه.....همون دوران بی خبری از زمان ومکان وهرچیزدیگه همون دوران کودکی کاش میشد برگشت به همون دوران....
ای کاش.......ای کاش......ای کاش......
مهم ترین آرزونه شاید یکی ازآرزوهای من وحتی شایدتوی نوووووجوووووووون توی جووووووون اینه که........این که کاش میشد ازای کاش های زندگی خبری نبود.....کاش میشد.......
Ø وقتی بچه بودیم همیشه باباقول هایی می دادکه نتیجه اش خوب شدن نمره هامون توی مدرسه بودوقتی بچه بودیم همیشه فکرمیکردم نمیشه اینقدربزرگ شد که دستتت به دست همه شکلات هایی برسه که مامان توی آشپزخونه رو یخچال یاتوی اتاق روی کمدقایم میکرد وقتی بچه بویم همه چیزتحت کنترل بودبه جزپدرومادرهامون اما الان که بزرگ شدیم هیچ چیزتحت کنترل نیست حتی تکرارخاطره ها تکرارخاطره ها هم تحت کنترل نیست کاش بازمیگشت دورانی که همه چیز تحت کنترل بود.
نظرشمابعدازخوندن این مطلب محترمه پس نظریادت نره
مسابقه وبلاگ برتر ماه
نظرات شما عزیزان:
|